بخشی از مطلب مفاهیم شهری "پسامدرن" و به تبع آن نوعی شهرسازی "پسامدرن" چندان مورد بحث و استدلال قرار نگرفته اند، گواینکه واژه پسامدرن از محبوبیتی مردمی برخوردار و دارای قابلیت خاص کاربردی در نوعی از معماری است. شهرسازانی که داعیه چشم اندازی پسامدرن را دارند، تنها ملاحظات این جهانی را به زبان خاص خود ترجمه می کنند، ملاحظاتی که گاه تنها واژه های جدید ابلهانه و گاه ارجاعاتی به مفاهیم خاص پسامدرن هستند که شاید در جای خود مطرح نشده باشند. برای نمونه واقعا جا دارد به همراه اد سویا (Ed Soja) به ملاحظه این نکته بپردازیم که ساختمان های بلندی که پایین شهر لس آنجلس قرار دارند، آیا نوعی نگاه از نوع زندانبانی ایجاد می کنند؟ با استفاده از این واژه آیا این امر است که لس آنجلس را به یک "شهر پسامدرن" مانند دیگر شهرها با ساختمان های بلند تبدیل می کند یا نه؟ آیا مفهوم "زندان" در اینجا به درستی استفاده شده؟ آیا این بام کنترلی، به هرچیز مانند این موتور نظارتی نگاه می کند که توسط جرمی بنتام طراحی و توسط میشل فوکو به مثابه یک استراتژی قدرت با دقت شرح داده شده؟ در این صورت چرا به جای پلیس تنها گردشگرانی بر فراز ساختمان امپایرستیت و دیگر آسمان خراش ها حضور دارند؟ بر اساس نظر رابرت لیک (Robert Lake) (1999)، تلاش های برخی جغرافی دان های لس آنجلس برای مشخص کردن این شهر به عنوان یک شهر "پسامدرن" این نکته را روشن می سازد که چرا این مفهوم پرطمطراق ابدا معنا ندارد: "واژه های جدید نه تنها به تقلید چشم انداز بیرونی مدرن گرایان می پردازند، بلکه به راستی طراوت عوامل آن را به کاریکاتورهایی صرف کاهش می دهد. واژه های جدید آن ها (پروتوسورپز(protosurps)، هولشتینیزاسیون (holsteinization)) نگرش هایی درباره ساکنان شهر به مثابه احشام، بردگانی بی مغز ناتوان به تغییر، بهبود یا کنترل زندگی خود را استدعا می کنند... "شهرسازی پسامدرن" می تواند از شکست های پسامدرن گرایی پرده بردارد یا به سادگی، نمونه ای از پردازش نامطلوب آن باشد. آنان به دور از کامیابی در نقش مورد نظر خود به عنوان نظریه پردازان برانگیزنده، ... به وسیله کارتون، کلیت بخشی می کنند و شاید نوعی مکتب آر.کرامب درباره آنالیز شهری به راه می اندازند." جدا از این نکوهش ها، برامد کلیدی که با هرگونه آنالیز به قصد مقایسه مدرن گرایی و پسامدرن گرایی در زمینه شهری افزایش می یابد، این ادعا نیست که برخی شهرها یا نواحی شهری کامل مدرن یا پسامدرن هستند، بلکه بحث بر سر چگونگی رخ نمودن جنبه های مدرن گرا یا پسامدرن گرا در فضاست. پیش از آنکه به بحث درباره "شهرسازی پسامدرن گرا" بپردازیم، باید به این نکته توجه کنیم که پندارهای "مدرن گرا" با فضاهای شهری چه می کنند؟ مدرن گرایی قرن 19 زمانی که صنعتی سازی سرمایه داری چهره شهرها را دگرگون کرد، مردم شروع به صحبت از "مدرن گرایی" کردند که به معنای فناوری، دموکراسی، معماری، مصرف گرایی و زندگی شهری است. یکی از جنبه های آن دگرگونی اجتماعی مردمی بود که از نواحی روستایی به محدوده های متراکم مسکونی شهری مهاجرت کردند و رده طبقه کارگر را گرفتند (به مدخل های شهری سازی و شهرسازی؛ ابرشهری سازی نگاه کنید.) جنبه دیگر، شیوه "فرهنگ بالا" بود که شامل انواع هنر، اپرا، نمایش، نویسندگی و حتی آشپزی و مد می شد و در تعداد اندکی از شهرهای بزرگ تمرکز یافت، نخست در اروپای غربی مانند پاریس و وین، سپس با گذشت زمان در نیویورک، برلین، مسکو، سن پترزبورگ، لندن و مکزیکوسیتی. این ترتیب سلسله مراتبی یا "نخبه" در مورد فرهنگ اغلب با پندارهای مدرن گرا مشخص می شد، حتی این باور پیدا شده بود که تنها با زندگی در "پایتخت های فرهنگی" برگزیده مانند پاریس است که انسان می تواند در زندگی مدرن مشارکت داشته باشد. مدرن گرایی در رابطه خاص با شهرسازی با جنبشی از سوی معماران و طراحان در میان دو جنگ جهانی یعنی سال های دهه 20 به صورت عینی درآمد. معمار فرانسوی، لوکوربوزیه و معماران آلمانی، والتر گروپیوس و میز فاندر روهه مکتبی در طراحی بنیان نهادند که به نام سبک بین المللی شناخته و در آن تمام ویژگی های محلی فرهنگی و نیز تمام عناصر سطحی زاید از ساختمان ها حذف شده است. در عوض آنان به ساخت در اشکال هندسی به خصوص چهارگوش پرداختند که در اغلب فناوری های روز گرمایشی، روشنایی و مواد ساختمانی مورد استفاده قرار گرفت. وانگهی طرح های آنان توسط اصول مدرن گرای طرح ریزی در قالب الگوهای نوین استفاده از زمین جای گرفت، اصولی که بر منطقه بندی چنین کارکردهایی در محدوده های جداگانه تاکید می کرد، تاکیدی بر دالان های حمل ونقل (اتومبیل بر وسایل حمل و نقل عمومی تفوق یافته بود، در حالی که پیاده روها مورد اقبال چندانی قرار نمی گرفت) و ارجحیتی بر ساخت آسمان خراش های بلند احاطه شده در فضای باز. این سبک بین المللی آنقدر تاثیرگذار بود که پس از سال 1940 هر شهری که فضایی داشت عملا شروع به ساخت سریع این دست آسمان خراش های یکپارچه به خصوص در محدوده های پایین شهر کرد، حال آنکه منطقه بندی به ابزار کلیدی طراحان شهری در همه جا تبدیل شد. جنبه دیگری نیز بر این میراث وجود دارد. یکی از تاثیرات از نظر بازمانده مدرن گرایی، نقش کلان شهر در گسترش جهانی سازی است. نظریه پرداز ادبی و فرهنگی بریتانیایی، ریموند ویلیامز (1989) به توصیف روابط میان مدرنیته، کلان شهر و جهانی سازی از طریق نمایندگی شهری سازی می پردازد و آنتونی گیدنز اظهار می کند جهانی سازی یکی از رادیکال سازهای مدرنیته است (1990) (به مدخل جهانی سازی نگاه کنید). پسامدرن گرایی بر اساس توصیف چارلز جنکز، بی هیچ پرسشی دوره پسامدرنیسم طلیعه انتقادی بر معماران مدرن گرا در سال های 1970 بود، گواینکه این واژه بسیار زودتر از آن پیدا شده بود. همان طور که دیوید هاروی (1989) استدلال می کند زمانی که لوکوربوزیه از پروژه ساخت خانه برای اقشار کم درآمد موسوم به پروژه پرویت ایگو در سنت لوییس الهام گرفت، پروژه ای که در سال های دهه 1970 به دلیل شکست اجتماعی ویران شد، دوران ایدئولوژی مدرن گرای معماری نیز به پایان خود رسید. از آن پس، سبک بین المللی توسط معماران با استعدادی که به دنبال آزادسازی خود از دیکته های سفت و سخت این مکتب بودند مورد انتقاد قرار گرفت. مایکل گراوز و فرانک گری در ایالات متحده، رم کولهاوس و نورمن فوستر در اروپا، از اعضای سبک جدیدی بودند که به "پسامدرن" ها تبدیل شدند. به هر جهت ساختمان های آن ها تبعیت اسلاوی از هندسه مدرن گرا با لبه های تیز را رها کرده و طرح های شناور را جایگزین آن کرد که شامل بازگشتی به زیباسازی نمای بیرونی بود. به این ترتیب تاثیرات ناشی از فرهنگ های بسیار به عنوان عناصر طراحی دوباره باب شد. بخش های پایین شهرها بیش از داشتن خط افقی از آسمان خراش های قائم الزاویه، به ساختن ساختمان هایی با بام های قله ای شکل، مثلث یا چندسطحی، با تزیینات بیشتری در نمای بیرونی ساختمان ها و جنبه های انفجاری یا ساختارشکنانه پرداختند که تراش چهارگوش پیشین آن ها را دوباره پیکربندی می کرد. طرح ریزی شهری مدرن گرا نیز مورد حمله قرار گرفت، البته بیش از همه توسط شهرسازان نوین (به مدخل صفحه 96 نگاه کنید). پیروان این مکتب اظهار می کردند طرح ریزی کنونی استفاده از زمین در شهرها و حومه که به اصول مدرن گرای منطقه بندی پیوند خورده تاریخ مصرف خود را پشت سر گذاشته است. جداسازی فضایی کارکردهای اجتماعی، مرگ پیاده رو در حومه، شبکه خیابانی پایین شهر، همه عناصر رویکرد مکتب بین المللی بود و میراث عمده آن باقی ماند. شهرسازان نوین نیز به نوبه خود در جستجوی ادغام مکان هایی برآمدند که پیشتر جدا از هم و تخصصی بودند. آنان زندگی شهری را به مثابه رخنه در محله های پیاده رو محور تصور می کردند که در دل دسترسی آسان به محدوده های دارای خدمات کامل قرار داشت و به نوبه خود با دالان های حمل و نقل بیشتر عمومی تا شخصی مربوط بود، پیوند داشت (به مدخل شهر سازی نوین نگاه کنید). وکلای مدافع این سبک بی تردید ضدمدرن گرا بودند که باور داشتند جامعه باید به نوعی مقیاس محیطی "انسانی" تر و عناصر طراحی سنتی خانه ها از جمله ایوان ها و پیاده روهای دوستدار عابران پیاده بازگردد، آن ها بودند که به مردم اجازه دادند اجتماعات محلی خود را اجتماعی و به این ترتیب مستحکم سازند. دیگر انتقادات به تفاوت های میان الگوهای قومی زیست گاهی بین شهرهای گذشته و شهرهای امروزی به عنوان نمونه های تغییر از مدرن گرایی به پسامدرن گرایی وارد شد. بر اساس نظر پل دلانی (1994) در رابطه با ونکور واقع در بریتیش کلمبیای کانادا الگوی نوین بدون مرکز و چندفرهنگی است که جایگزین الگوی متراکم مسکونی و نسبتا همگون تر از نظر قومی شده است. دلانی در توصیف این دگرگونی نمی تواند در برابر استفاده از برخی واژه های جدید پسامدرن گرای پردردسر مقاومت کند: "الگوی قدیمی دارای محله های همگون یا متفاوت بود. الگوی جدید دارای آمیزه ای دورگه یا فرافرهنگی از بسیاری از فرهنگ های قومی است. گروه های قومی از نظر سکونت بسیار پراکنده اند و خطوط علامت گذاری مطلقی میان محله ها نیست؛ و انتخاب کلی اعضای شورای شهر {در ونکور} مانع پیدایش سیاستمداران دلال قومی رایج در شهرهای قدیمی تر مانند شیکاگو و نیویورک شده است." (دلانی، 1994) برخی مشاهده گران بر ایجاد محیط های با حال و هوای خاص و شبیه سازی شده به عنوان جنبه های کلیدی و عینی پسامدرن گرایی در شهرها و نواحی کانونی شدند (گوتدینر و همکاران، 1999؛ گوتدینر، 2001). به خصوص لاس وگاس به دلیل این جنبه ها منحصربفرد شده است. "شاید کسی بگوید لاس وگاس خود همزمان به شهری کارتونی و شبیه سازی شده تبدیل شده" (www.transparencynow/vegas,2003). دیگر جنبه های پسامدرن ناحیه لاس وگاس حضور اساسی اقتصادی در گردآمدن کازینو های انبوه است که در برابر ویژگی دوران مدرن گرا قرار می گیرد، دوران اقتصادی بر پایه فعالیت های ارزش زا و این واقعیت که این شهر پایگاه فرودگاهی است که مقصد گردشگری است. درحالی که ناحیه لاس وگاس تنها یک و نیم میلیون ساکن دایمی دارد، فرودگاه آن در طول سال بیش از 20 میلیون مسافر جابجا می کند. تقریبا تمامی این گردشگران به خاطر انبوه کازینوها و پاتوق های تماشایی با فضای خاص به این محل کشانده می شوند. اکنون بسیاری از دیگر نواحی شهری درایالات متحده و سایر نقاط دنیا جنبه هایی را به نمایش می گذارند که شاید در زمره پسامدرن ها طبقه بندی شده باشد. در مکان هایی مانند اروپا گوناگونی قومی به طرز فزاینده ای جانشین شهرهای همگن گذشته می شود. گرداوری کازینو ها و فضاسازی خاص یا شبیه سازی، هر دو به عنوان عناصر اقتصاد و چشم اندازهای محلی رایج تر شده اند. رسانه های جمعی و اینترنت فرهنگ را دگرگون کرده و آن را بیشتر در دسترس مردم در هر کجا قرار داده اند. با اینهمه از همه مهم تر اینست که بر خلاف نظر شهرسازانی که ادعا می کنند نوعی شهرسازی "پسامدرن" نوین وجود دارد، شهرها و نواحی اکنون حاوی عناصر مدرن و پسامدرن در آمیزه ای از کاربردها، طراحی ها و چشم اندازها هستند. همین برخورد ایدئولوژی منحصر بفرد مدرن گرایی به مثابه شیوه ای در طراحی و طرح ریزی شهری با عناصری که این ایدئولوژی را به گونه ای ملموس به رقابت می خوانند، است که بیش از همه نواحی شهری امروزی را مشخص می کند. در هم شکستن سلسله مراتب فرهنگی در این هنرها، در میان طبقات غالب اجتماعی و به شیوه های فرهنگ مردمی و سرگرمی نیز به ایجاد یک "منطق" از فرهنگ می انجامد که در مفاد خود دیگر مدرن گرا نیست. اگر برخی مشاهده گران ترجیح می دهند از این آمیزه جدید "پسامدرن گرا" استفاده کنند، این امری کاملا متناسب است. با اینهمه ادعای اندکی از شهرسازان نوین مبنی بر اینکه فلان و بهمان شهر یک نمونه محلی از "پسامدرن گرایی" است، قابل دفاع نیست. وانگهی آنچه بسیاری از محققان اروپایی را ناامید می کند شیوه ایست که پسامدرن گرایی توسط آن به واژه ای همه گیر برای توصیف روندهایی تبدیل شده که نامفهوم باقی می مانند. بسیاری از این ها، تاثیرات رشد و پویایی اجتماعی کنونی است که هنوز نتایج آن به طور کامل شکل نگرفته است. با این ادعا که ما ناگهان فلان و بهمان نوع پیکربندی "نوین" یا فاز "جدید" سرمایه داری را داشته باشیم، نسبیت گرایی فکری و تنبلی متعاقب آن قابل دفاع خواهد بود. برای نمونه نویسنده شهرسازی لس آنجلس مایک دیویس، به توصیف تلاش برای تملک هتل بناوانتور به عنوان بخشی از بحث پسامدرن در مقایسه با طراح و معمار ارشد قرن نوزدهم پاریس، بارون اوسمن می پردازد: "انگیزش شهری ژرف و ناگهانی که از نیروهای مالی آزاد و نوعی منطق متعلق به اوسمن درباره کنترل اجتماعی الهام گرفته، به نظرم روح زمان واقعی پسامدرن گرایی را شکل می دهد. با اینهمه همزمان با آن از "پسامدرن گرایی" – دست کم در تجسم و احساسات معماری آن- به مثابه اندکی بیش از یک استعاره منحط از مدرن گرایی جمعی شده پرده برمی دارد، دلسوزیی که با راگانیسم و پایان اصلاحات شهری مرتبط است." (دیویس، 1988:87) در اینجا مانند هر بخش دیگری از پژوهش های دیویس و برخی دیگر، مفهوم "پسا مدرن گرایی" به سبکی "منقطع" در نوشتار به کار گرفته شده که به ویژگی تاریخی و نظری آن چندان توجهی ندارد. قرن های 19 و 21 در نقل قول فوق در هم آمیخته اند، زیرا دوران تشکیلات اجتماعی اقتصادی فئودالیسم و سرمایه داری پیشرفته صنعتی هستند.
|
کلمات کلیدی مرتبط: بخشی از مطلب ,مفاهیم شهری "پسامدرن" و به تبع آن نوعی شهرسازی "پسامدرن" چندان مورد بحث و استدلال قرار نگرفته اند، گواینکه واژه پسامدرن از محبوبیتی مردمی برخوردار و دارای قابلیت خاص کاربردی در نوعی از معماری است. شهرسازانی که داعیه چشم اندازی پسامدرن را دارند، , ,تنها ملاحظات این جهانی را به زبان خاص,
|
|
|