بخشی از مطلب شهرسازی نوین، یک جنبش روشنفکری در میان معماران و طراحان است که در برابر رشد هنجارگونه ی الگوهای جامعه ما قرار گرفته، الگوهایی که گسترش حومه ای و محصورات مسکونی محدودکننده از مصادیق آن هستند. در میان اصولی که این جنبش از آن دفاع می کند از یک سو بازگشتی به شراکت شهروندی در روند طراحی و از سوی دیگر، مفهوم طرح ها قرار می گیرد که شامل سه شکل محله، محدوده و دالان می شود. " با طرد صریح برتری حرفه ای های تخصصی مانند وکلای منطقه بندی و مهندسان راه و ساختمان، شهرسازان نوین حتی گروگذاران در طرح ریزی های محله ای را نیز از طریق جلسات (ضربتی) بدون محدودیت دربر می گیرند. این جلسات با طرح های عملی و فیزیکی همراه هستند. در چارتر شهرسازان نوین آمده"ما نسبت به برقراری دوباره ارتباط میان هنر ساخت و ساز و ساختن یک اجتماع از طریق برنامه ریزی و طرح ریزی بر پایه شراکت شهروندان اقدام کردیم." (فیشمن و فاولر، 2003: 18) شهرسازان نوین خواستار ترک الگوهای رشد امروز هستند. آنان به دنبال شکل دادن دوباره به حوزه چندمرکزی مسیر مترو در دل مکان هایی متمرکز هستند که بر پایه اجتماعی با مجاورت استوار شده اند، اگرچه به اجتماعات دورتر گرایش دارند. برخی طرفداران این جریان مانند آندرس دانی (Andres Duany)، الیزابت پلاتر- تزیبرک (Elizabeth Plater-Zyberk)، جیم کرآ (Jaime Correa)، استیون پترسن (Steven Peterson)، باربارا لیتنبرگ (Barbara Littenberg)، مارک شیمنتی (Mark Schimmenti) و دانیل سولومون (Daniel Silomon) به عنوان سنت گرایان نوین شناخته شده اند، زیرا به دنبال بازگرداندن تنظیمات زندگی شهری به اجتماعات انسانی هستند، اجتماعاتی که پیاده رومحور باشند، بسیار شبیه به نسخه ای آرمانی از یو اس تاون (US town) است. بالاتر از همه این برای آن ها مکانی بود که مردم آن در ایوان پیشین خانه خود می نشستند و با همسایگان به تعامل می پرداختند و می توانستند پیاده یا با خودرو به محل کار یا خرید بروند. بنا به پندارهای لوییس مامفورد و جین جاکوبز، سنگ بنای ساخت یک اجتماع شهری شامل زندگی فعالی خیابان می شود. شهرسازان جدید بر اساس محله ها، محدوده ها و دالان ها به ساخت فضای شهری می پردازند. به تصور آنان "محله آرمانی، کوچک است که از مرکز محله تا حاشیه آن پیاده دقایقی بیشتر طول نمی کشد. محله ای متنوع با ترکیبی متعادل از خانه های مسکونی، محل های کار، فروشگاه ها، پارک ها و نهادهای مدنی مانند مدرسه وکلیسا ..." این محله دارای "مرکزی با غالبیت ساختمان های مدنی و فضای عمومی و حاشیه ای به همین ترتیب است (شاید مزرعه ها و جنگل، و یا یک اتوبان یا خط آهن). استفاده از زمین در محله آرمانی آنان با یک سیستم دوستدار پیاده رو و جهت دهی گذرگاهی بیان می شود. دالان های حمل و نقل که فرصت قدم زدن، دوچرخه سواری، رانندگی یا استفاده از وسایل حمل ونقل عمومی برای رفتن به محل کار، مدرسه، فروشگاه و مهمانی را برای ساکنان فراهم می آورد... نگرش فوق در تقابل شدید با الگوهای غالب حومه ای امروز قرار می گیرد: نواحی درحال گسترش، خودوابسته و همگن که جایشان در فضای عمومی و بدون مراکز یا حاشیه های واضح خالی است" (لوگیتز و استوت، 2003: 207). دومین جزء این نگرش مفهوم محدوده است. محدوده، فضایی با تخصص کارکردی است که با اینهمه از فعالیت های متنوع و مکمل حمایت می کند. از نظر شهرسازان نوین، طرح ریزی بنیادین مفروض "مدرنیسم" که به جدایی کامل کارکردهای مختلف اقتصادی نیاز داشت، اکنون مرده. به دلیل صنعتی زدایی، نواحی شهری اندکی امروز دارای کارخانه هستند. از این رو شهرها دیگر از سروصدا و آلودگی جامعه ای کارخانجاتی پریشان نمی شوند، جامعه ای که طراحان مدرن گرا در جستجوی منزوی کردن آن از عامه مردم از طریق اصول تبعیض گرایانه منطقه بندی هستند. این واقعیت که شهرهای امروز هنوز به شدت از سروصدا و آلودگی ترافیک خود پریشان هستند، از میدان دید طراحان شهرسازی نوین دور نمانده، اما این ناسازگاری اخیر را به سنت مدرن گرایی نسبت نمی دهند. تصور نهایی رواج یافته توسط رویکرد فوق "دالان" است: "دالان همزمان ارتباط دهنده و جداکننده محله ها و محدوده هاست. دالان ها شامل عناصر طبیعی و ساخته شده به دست بشر هستند و از رد زندگی وحشی تا خطوط آهن را در بر می گیرند. دالان فضای پس مانده تصادفی نیست که بیرون از تقسیمات فرعی و مراکز خرید حومه ای باقی می ماند. بلکه بیشتر یکی از عناصر شهری است که با تداوم آشکار آن مشخص می شود. این فضا، با محدوده ها و محله های همجوار تعریف شده و راه ورودی برای آن ها مهیا می سازد." (لوگیتز و استوت، 2003:211). شهرسازی نوین اساسا در برابر الگوهای کنونی گسترش حومه ای قرار می گیرد. اما به این دلیل که از سوی پندارهای معماران و طراحان رانده شد، به سفسطه زیست گرایانه افتاد. مردمی که مانند طراحان رفتار نخواهند کرد، آنان را به سمت انحصار سوق می دهند، چون برخی معماران تصور یک طرح فضایی را دارند که نوعی الگوی رفتاری را ترویج می دهد. بنا براین دانی و پلاتر- تزیبرگ طرح خانه هایی با ایوان های مشرف به خیابان را مطرح کردند، چه آن ها طرفدار معاشرت پذیری شهر کوچک بودند. در توسعه نوین با ایوان، برای نمونه در منطقه سلبریشن در فلوریدا، افزایش معاشرت پذیری در میان مردمی که یکدیگر را نمی شناسند، جامه عمل به خود نپوشیده است. ساختن محله های خوب به چیزی بسیار بیشتر از یک طرح نظری معماری نیاز دارد. تنها از این رو که دانی و پلاتر- تزیبرگ توسعه ای را بنیان نهادند که شبیه به یک اجتماع به نظر می رسد، به این معنا نیست که مردمی که زندگی در این اجتماع را انتخاب کرده اند، خواسته اند یک اجتماع بیافرینند. در عوض آنان همه جا بسیار شبیه به شهرسازان دولتمند رفتار کردند و انتشار فضایی شبکه های اجتماعی خود را حفظ کردند. شهرسازان نوین با تاکید بر محله های با مقیاس انسانی خود از وسواسی به شهر اروپایی آرمانی شده و نیز شهرکوچک آمریکایی پرده برمی دارند، که بیشتر تصوری است تا واقعی. همان طور که بالاتر در مورد آن بحث شد، اغلب مردم امروز دارای شبکه های اجتماعی قوی هستند که با استفاده از تلفن، همراه، اینترنت و به خصوص خودرو در فضا گسترش یافته است. در حالی که محله های متعادل و پرکارکرد در شهرها و حومه ها به بسیاری از مردم مانند سالمندان و اقلیت فقیر کمک می کنند، اما لزوما نوعی از فضا نیستند که اغلب مردم بخواهند در صورت دسترسی به آن، از آن استفاده کنند. (به مدخل های محله، اجتماعی نگاه کنید). نکته اخیر به شهادت ملموس تجربه منفی پروژه هایی که پندارهای شهرسازی نوین را اجرا کرده اند، مورد تاکید قرار گرفته است. به مورد بعدی در مورد سن دیه گو توجه کنید (نیز به مدخل شهری سازی پایدار نگاه کنید). در ماه سپتامبر 1986 شهر سن دیه گو یک انبار 14 جریبی متروک در سیرز و پارکینگ اطراف آن را به قیمت 9 میلیون دلار خریداری کرد. این شهر به عنوان پاسخ به اصول چارتر شهرسازی نوین، روند طراحی توسعه را گشود تا پول به میان نهاده از سوی ساکنان محلی و نمایندگان آن ها را به حساب آورد. استفاده دقیق از زمین و معیار های طراحی در قالب پیشنهادیه توسعه دوباره ای نگاشته شدند که شامل طرح هایی برای مرکز اجتماعی به مساحت 3000 فوت مربع می شد که می بایست در مکانی در امتداد ساختمان های تجاری برپا می شد. این پروژه که به نام محدوده آپتاون شناخته شده، همچنین به خاطر تاکید بر مقیاس پیاده روها و گنجایش فضای عمومی پهناور به عنوان نمونه ای از شهرسازی نوین به شمار می رفت. حال آنکه تفرجگاه ها و برخی پارک های منحصربفرد گذرهای عابران پیاده را مصادره کرده اند، تدارکی برای فضای عمومی به مثابه حامی شهرسازی نوین انجام نمی شود. مایکل لابار، معمار اصلی طرح اظهار می کند "آنچه ما تلاش کردیم انجام دهیم، خلق دسته ای از تصاویر معماری بود که با یکدیگر کار می کردند، اما این به آن معنا نیست که این تنها یک پروژه غول آسا بود که همزمان اجرا می شد. ما سعی کردیم معنای یک گریزگاه خیابانی و معنای پروژه مجموعه ای متنوع از تصاویر معماری ساخته شده در طول چند سال را تدارک ببینیم" (مطالعه موردی آنسپراول، www. Terrain.org، 2003:3). طرح فوق دارای جنبه های دیگر دوستدار پیاده رو و اجتماعات نیز هست: "پروژه فوق با استفاده از شبکه خیابان های منحصرا خاص عابران پیاده پیرامون یک پارک مرکزی، تمامی پارکینگ های منازل مسکونی را در زیرزمین جای می دهد. در توسعه دوباره فوق یک سوپرمارکت بزرگ – وجود خواربار فروشی در یک خیابان اصلی معنا ندارد- تدارک دیده شده که البته در کنار آن پارکینگ بزرگی تعبیه نشده (چرا که پارکینگ آن در زیرزمین قرار دارد) و نوعی طراحی "نامحسوس" در آن به کار رفته است. نیز منازل مسکونی قابل دسترس در این مجتمع با استفاده مختلط قرار دارند." (مطالعه موردی آنسپراول، www.terrain.org، 2003:3) به رغم این منظورهای سنجیده و ملاحظات وظیفه شناسانه آرمانی شهرسازی نوین، پروژه فوق آنقدر که استدلال کنندگان پیش بینی کرده بودند، موفق نبود. سرمایه گذاری های تجاری در این پروژه با شکست گسترده ای روبرو شد و اکنون بازگشت وسیعی در میان فروشگاه ها وجود دارد. طرفداران شهرسازی نوین، پندارهای خود درباره بازگشت به پیاده رو به عنوان گذرگاه بهتر و جذاب تر را مقصر نمی دانند. بلکه، همچنان تقصیر را به گردن خودرو به مثابه اوباش درجه یک مسوول شکست پروژه می اندازند. با اینهمه فرض شده بود پندارهای آنان نیاز و در نتیجه جذابیت خودرو را خنثی می کند. اما مردم آنقدرها از مراکز خرید تجاری پروژه خرید نمی کردند و ترجیح می دادند به جای آن با خودرو به محلی بهتر در جایی دیگر بروند. خلاصه اینکه شهرسازی نوین راهکاری نبود که با توجه به ارزش های رایج اجتماعی عمل کند، گواینکه تمامی حامیان آن وعده های دیگری داده بودند. با توجه به شکل فضایی کنونی حوزه چندمرکزی مترو، مغلوب ساختن اتومبیل و آسایشی که با خود دارد، اگر نگوییم ناممکن، لااقل بسیار مشکل است. یکی از بدترین متخلفان بریتانیا، معمار سرشناس بین المللی، ریچارد راجرز است که ظاهرا این طور فکر می کند که تجربه شهرهای کوچک تر اروپایی می تواند مستقیما در یک توپوگرافی چهل تکه پیچیده که همان لندن باشد، ترسیم شود. جسمیت دادن به همسایگی و اجتماع متصور آن از ثمرات جبرگرایی معماری است و مدرن گرایی سال های 1960 را رد می کند، جریانی که بر این باور بود ساختن پروژه بزرگ مسکونی پرویت ایگو (1954) در سنت لوییز و رونان پوینت در شرق لندن شرایط اجتماعی- اقتصادی ساکنان فقیرتر را در خودشان تغییر خواهد داد. راجرز که سخنگوی رسمی نوزایی شهری بود در گزارشی با تامین مالی دولتی درباره سیاست شهری بریتانیا چنین گفت :" محله های شهری باید به مکان هایی تبدیل شوند که مردم در هر سن وسال و موقعیتی بخواهند در آنجا زندگی کنند. ما باید سرمایه گذاری و انگیزه برای هدایت بازار ها به سمت آنان برای بازتولید پایدار را افزایش دهیم. همه ما باید با تلفیق رهبری مستحکم و دموکراتیک با شراکت عمومی فزاینده، مسوولیت این روند دگرگونی را بر عهده بگیریم.( دپارتمان محیط زیست، حمل و نقل و نواحی، 1999) چطور باید با تلفیق نمایندگی منافع پرقدرت املاک و مستغلات، بازارهای کار تکه تکه شده و دسترسی متغیر به خانه و تاثیر ثروت ناشی از آن – که در این رجزنامه شهرسازی نوین با آن مفهوم جسمیت بخشی اش به "محله" از آن حرفی در میان نیست- از تاثیرات بیمار حاصل از اختلاط مست کننده نیروهای تمرکززدا، مرکزیت زدا و مرکزی ساز دوباره، اجتناب کرد؟ شهرسازی نوین پاسخی سالم به مشکل گسترش انبوه حومه ای و دگرگونی منفی همراه آن در زندگی مرکز شهریست. با اینهمه حامیان آن آنقدر شیفته جبرگرایی ساختگی طرح های معماری و برنامه ریزی شده اند که سفسطه جسمیت گرایی را که به آسانی به آن روی آورده اند به دست فراموشی سپرده اند. الگوهای دگرگون کننده توسعه به چیزی بسیار بیش از نگرش های معماری صرف نیاز دارد. تغییرات سیاسی و اقتصادی به شیوه ای که جامعه ما با آن فعالیت می کند نیز مهم است و شاید حتی بنیادین تر از نیازی به تغییر باشد که ما اکنون داریم. نوعی رویکرد جامع تر و با انگیزه سیاسی بالاتر نیز به نظر مورد نیاز می رسد. مبارزه با گسترش و زوال شهری به طور همزمان و از طریق ابزارهای سیاسی ویژگی چشم اندازی دیگر است: جنبش شهر پایدار (به مدخل شهری سازی پایدار نگاه کنید).
|